بارادباراد، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

روزهای زندگی با تو...

چکاب 29 هفتگی

سلام مامانی قربونت بشم من . مامانی هر روز تکونات شدیدتر و واضح تر میشه حتی خیلی وقتها از روی لباسم هم معلومه نمیدونی چه ذوقی میکنم وقتی لگد میزنیو تکون میخوری. راستی اینم بگم که هنوز نیومده حسابی به بابائی وابسته شدی صبح ها با صدای بابائی بیدار میشی و شروع میکنی به شیطونی. چند روز پیش مامان تنهایی رفته بود خونه مامانی طلعت بابائی کار داشت نتونست یمونه فردا صبحش چون بابائی نبود شما انگار اصلا دوست نداشتی بیدار شی هر کاری کردیم تکون بخوری اصلا توجه نکردی انگار بی حوصله بودی تا اینکه بابائی اومد و شما صداشو شنیدی و از اون به بعد شیطونیو شروع کردی . از اون شب هم بابائی همش بهم فخر میفروشه که منو پسرم به هم وابسته ایم و از این حرفا خلاصه حسابی ما...
30 تير 1392

بدون عنوان

سلام مامانی خوبی ؟ راحتی تو دل مامان یا نه؟ از خودم اول بگم که پریشب رفتم دکتر خداروشکر همه چیز خوب بود صدای قلب شما هم شنیدیم قربونت بشم . جواب آزمایش قندم هم گرفتم خداروشکر مشکلی نداشتم. الان 2 روز صبح ها با صدای بابائی از خواب بلند میشی و کلی منو لگد بارون میکنی . خاله پگاه هم الان تکونات و حرکت هاتو قشنگ موجه میشه و کلی ذوق میکنه . دیگه دیشب هم عمه جونی دستگاه آورد و صدای قلبتو پخش کرد  و کلی همه ذوق کردن. دیگه اینکه مواظب خودت باش نفسم مامان هم مواظبته حسابی  ...
10 تير 1392

سونوی 4 بعدی

سلام مامانی دیشب با بابائی رفتیم سونوگرافی فرزانه که از 1 ماه پیش وقت گرفته بودم .قربونت بشم صورت ماهتو بالاخره دیدیم فقط شما اینقد از صبح تو شکم مامان شیطونی کرده بودی خسته شده بودی و خواب بودی برای همین خیلی به دکتر توجه نمیکردی و تکون نمیخوردی آقای دکتر هم مامانیو مجبور میکرد همش بچرخه و به حالتهای مختلف بخوابه تا بلکه هم شما از خواب نازت بیدار بشی اما خداروشکر پس از نیم ساعت که من هی زیر دست دکتر میچرخیدم شما هم تکون خوردی و دکتر همه چیزو بررسی کرد و گفت خداروشکر همه چیز خوبه و آقا پسر ما الان 800 گرم وزن داره و 25 هفته و 1 روزش هست خداروشکر مامانی مواظب خودت باش منم قول میدم از بیرون هواتو داشته باشم و مراقبت باشم 
5 تير 1392

بدون عنوان

راستی امروز بعد از یکماه من و بابائی داریم میایم ببینیمت دفعه قبل که سونوی سه بعدی انجام دادیم شما خیلی کوچولو بودی و تقریبا تو هفته 19 بودی برای همین خانم دکتر گفت که اگه بخوایم میتونیم که چند هفته دیگه دوباره بریم سونوی سه بعدی تا شمارو قشنگ ببینیم البته امیدوارم ایندفعه پشتت رو به ما نکنی و اجازه بدی منو بابا روی ماهتوببینیم بیصبرانه منتظر دیدنتیم . امیدوارم همه چیز به خوبی پیش بره عزیز دل مامان     ...
4 تير 1392

آگاهی از بارداری

اول از هر چیزی میخواه از روزی که فهمیدم یه نی نی کوچولو تو دلم دارم بگم .  چند روز بود شدیدا سرما خورده بودم اما سعی میکردم قرص مصرف نکنم با وجود اینکه اصلا انتظار اومدن شمارو نداشتم اما یه حسی جلومو میگرفت و نمیگذاشت که قرص بخورم فکر کنم همون حس مادرانه که میگن بود   خلاصه یه روز جمعه که دیگه حالم خیلی بد بود و از شدت سرما خوردگی بی حال افتاده بودم با خودم فکر کردم که پاشم قرص بخورم اینجوری نمیتونم ادامه بدم اما دوباره اون حس عجیب جلومو گرفت وتصمیم گرفتم قبلش تست کنم ببینم چه خبره که بعد با خیال راحت قرص بخورم . روز قبلش از داروخانه بی بی چک گرفته بودم بلند شدم و بی بی چک رو گذاشتم بعد از چند دقیقه خط دومش هم پررنگ شد اول ف...
4 تير 1392

بدون عنوان

امروز بعد از مدت ها این وبلاگ رو ساختم تا جایی باشه برای نوشتن خاطرات روزهایی که با آمدنت شادیمان تکمیل شد. هرچند شاید خیلی دیر اقدام به ساختن این صفحه کردم اما به قول معروف ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازست  ...
4 تير 1392
1